کلی موضوع هست تو ذهنم که نمیشه با هم ترکیبش کرد. بهترین کار اینه که تک تک اینارو تو پستهای جداگانه بگم، ولی از شما که پنهون نیست از خودم چه پنهون، گشادتر از اونم که بشینم تمام اینارو برای اینجا بنویسم. راستش برای اینجا نوشتن با «نوشتن» فرق داره، یا دارد.
آدمی به سبب اتفاقاتی که در طول عمر خویش برایش میافتد (از مطالعه درس و کتابهای گوناگون گرفته تا از دست دادن عزیزان) یا به سبب تجاربی که در طول زندگی کسب میکند، عوض میشود.
حال این عوض شدن گاه آگاهانه و خودخواسته است و گاه بیاختیار. اغلب موارد البته ناخواسته یا بهتر بگویم، ناآگاهانه است. چون انسان از بیشتر رفتارها و کارها و عواقب آنها بیخبر است و تمام مشکلات هم از سر همین ناآگاهیست. معمولن همینطور است.
من پیشترها همیشه معتقد بودم تفکر و تعقل و رفتار درست اساسن و مطلقن ارتباط مستقیم و لاجرمی با «سن» ندارد. حتی بارها مطالبی در نفی این موضوع نوشتم (که مهم خواندن و اطلاع داشتن و تفکر در مباحثه و جمعآوری اطلاعات است). امّا مدتیست به یقین به این رسیدهام که «تجربه» بیشک مهمترین عامل برای رفتار درست در زندگی ماست.
ما (انسان) موجودی عاقل و متفکر بالذات (آنهم در حدی که بشود ما را متعقل و موجودی که کارهایش را تمامن از روی تعقل و تفکر انجام میدهد نامید) نیستیم. در واقع آن بخش از روان ما که توانایی تفکر و تعقل را در برمیگیرد (با فرض استفادهی دائم ما از آن) فقط بخش کوچکی از کل روان ما و هستی ماست. در صورتی که بخش اعظمی از روان ما را غریزه و احساسات ما تشکیل میدهد. و جالب اینکه در تمام موارد (با تقریب بالا) غریزه و احساسات ما بخش پیروز روان ماست.
فاکتوری تحت عنوان تجربه اما، بزرگترین یاور ما در این زندگیست. بهترین کمک و راهنما برای تصمیمگیریهای ما. چرا که چیزی را که ما تجربه کنیم، درک آنی و صحیح میکنیم، و وقتی درک درست کردیم، آن را احساس کردهایم و درواقع انتقالش دادهایم به آن بخش روان خود که نقش مهمتر و پررنگتری را روی تصمیمگیریهای ما دارد.
این روزها با دقت بیشتری حرفهای افراد پر سن و سال اطرافم را میشنوم. بیشتر کنکاش و توی مغزم زیر و روشان میکنم. دیگر فقط دنبال قسمتهای علمی یا تئوریک قضیه نیستم. دنبال تجربه میگردم. حرفهایی که پشتشان سالها تجربه خوابیده. تجربههایی که میشود یک شب به دستشان آورد یا سالهای عمر را در پیشان دوید. البته تجربههایی که به منطق راه مییابند.
حتی خودم هم بیشتر تجربه میکنم و در شرایط گوناگون قرار میگیرم.
آدم با تجربه، درستتر قضاوت میکند نسبت به آدم بااطلاع از همان موضوع.