Tuesday, August 20, 2013

حرف‌هایی از آن سوی میله‌ها

سکانس اوّل:
زندان ِ اونا / بند 29

-          چرا اعتیاد؟ تو با این همه آرزو و قدرت تخیل. تو دیگه چرا؟ از کجا شروع شد؟ مادرت هیچی نگفت بت؟
-          تو دلم خندیدم، بعد بش گفتم یکم پسته بخر برام تا سیگاری نشم.
یه پاکت بهمن در آورد داد بم، گفت فندک تو آشپزخونه‌ست. سرشو انداخت پایین رفت ...



خاطرات یک سیگاری.

دست‌نوشته‌های کوتاه

می‌خوام یک مجموعه داستان بنویسم، دست‌نوشته‌های کوتاه.
با عنوان : حرف‌هایی از آن سوی میله‌ها
تا فعلن سه تا نوشتم، امشب اولیش رو میزارم، و سعی می‌کنم ماهی یک دونه بنویسم.
ترجیح میدم بیشتر ایده‌های واقعی رو استفاده می‌کنم تا از تخیلم.

همین.

Friday, August 2, 2013

کیوت

موردی هم از پایتخت تشریف آورده بودن و وقتی صدای آرکایو در خونه طنین انداز شد، فرمودن: «ئه؟ شمام آرچیوه گوش میدین؟»
تا یک هفته اسم آرکایو میومد بغض می‌کردم.