لمبه راهشو پیدا کرده و بزرگ شده. البته تازه داره راه میافته ولی من میدونم داره با نگاه به آینده قدم برمیداره.
هنوزم مثل قدیماست. هنوزم ممکنه یکی رو بیدلیل تو خیابون ببوسه.
خیلی براش خوشحالم. اینروزها تنها شادی ِ زندگی ِ من، خودش و وقتاییه که بهش نگاه میکنم.
ولی دقیقاً چون اوّله راهشه باید خیلی کمکش کنم، بیشتر از همیشه. امّا خوبیش اینه که دیگه لازم نیست مراقبش باشم چون میتونه از پس ِ خودش بربیاد.
آخه من همه چیرو راجع به لمبه میدونم ...
No comments:
Post a Comment