این روزا هم گذشته. مثل خیلی روزای دیگه. روزی که تیزهوشان قبول شدم، یا روزی که دوست دختر اولم باهام کات کرد.
اتفاقات خوب و بدش مثل همیشه بود. از جنس زندگی. ولی یه چیزی بیشتر از همیشه و فراتر از بیرحمیهای اتفاق افتادهی طبیعت پیش اومد برام. بیرحمیای که فقط تو کتابا خونده بودمش و میشناختم ولی نمیدونستم چیجوریه و درک نکرده بودم. خوب نیست آدم چیزای ناخوشایند رو درک کنه. تلخه. مثل شکلات نیست.
طی این چند وقت و این چند روز، بحثای زیادی کردم و با نظرات مختلف و طرز فکرای متفاوتی بحث کردم. خیلی هم خوب بود. چون اولویت اول من توی تمام این بحثها این بود که طرف مقابل رفیقمه. در جایگاه رفیق، سر موضوعی، داریم بحث میکنیم. قطعن ممکنه اختلاف نظر وجود داشته باشه یا اختلاف سلیقه. به شدت مواظبم و یه جورایی خوشبختانه برام حل شدست که سر این اختلافات دوستی و رفاقتم خراب یا تموم نشه. بهترین دوستام، بیشترشون رأی دادن. ولی همشون دیگه بهترین دوستام نموندن. اونایی که موندن جاشون خیلی محکمتر و عمیقتر شد تو دلم، ولی اونایی که رفتن بدجور جاشون خالیه. هم باورم نمیشه سر یه اختلاف عقیده توی یک موضوع، این رفتارها رو نشون بدن. هم دوست ندارم هیچوقت این وجه از شخصیتشون رو ببینم و قبول کنم که بدنبال کوچکترین اختلافی ... نه. من همشونو مثل قبل دوست دارم و امیدوارم تا چند روز آینده آرومتر شن و این فشارها از روشون کمتر شه و برگردن. به رفاقت، این مهمترین آرمان زندگی.
البته تعداد اینهایی که میگم خوشبختانه یا شوربختانه، 3-4 تا بیشتر نیست.
انقدر ناراحت شدم وقتی بعضی جملهها رو ازشون شنیدم، یا تو تمام طول این مدت رفتارشون رو دیدم. دوستای صمیمیای که حتّی تو این یک ماه حالم رو هم نپرسیدن. صمیمیتی که خودشون اصرار بر وجودش داشتن و باعث شدن من قبول کنم. هرچند با کمال میل این کار رو کردم.
دوست ندارم تصورم خراب شه. دوست ندارم اونچه راجع به بدترین بدیها خوندم رو درک کنم و برام اتفاق بیفته. امیدوارم برام در قالب همون سطور کتابها و نوشتهها بمونن و همیشه برای گفتنشون از مغز و فکرم استفاده کنم، نه از احساسات و حافظم.
در کنـار این، یکی از بهترین دوستا و عزیزترینها هم، مدتیه نیست. خیلی وقته باهاش حرف نزدم. خیلی وقته جاش خالیه. زمان ِ زیادی ِ منتظرم اسمش رو گوشی تلفنم ببینم. شبهای زیادی رو با یادش گذروندم تو این مدت. دلتنگی ِ رفیق درد دیگهایه ...
اوضاع درونی روال نیست. وفق مراد نیست. خوشحال کنندهترین اتفاق این دوره، موندن و عزیزتر شدن دوستایی ِ که اختلاف عقیده و سلیقه داشتم باهاشون تو این مدت. کسایی که فهمیدم ارزششون بیشتر از بقیهست. چون سطح درک و فکر بالاتری دارند.
کاش گاهی هم راجع به خودمون فکر کنیم ...
No comments:
Post a Comment